صبا! به لطف بگو آن غزال رعنا را | که سر به کوه و بیابان، تو دادهای ما را | |
شِکَرفروش، که عمرش دراز باد، چرا | تفقدی نکند طوطی شکرخوا را؟ | |
غرور حُسن اجازت مگر نداد ای گل | که پرسشی نکنی عَندلیب شیدا را | |
به حسن خُلق توان کرد صیدِ اهل نظر | به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را | |
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست | سَهیقدانِ سیهچشمِ مهسیما را | |
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی | به یاد آر حریفانِ بادهپیما را | |
جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب | که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را | |
در آسمان نه عجب گر به گفتهی حافظ | سرودِ زُهره به رقص آورد مسیحا را |